در کاروان حج افراد گوناگونی میبینی که همه یک آهنگ و مقصد متعالی دارند، در دیار پیامبران ابراهیمی حاجیانی از نژادها و رنگها و زبانهای گوناگون خواهی دید که همه نشانه و نمودار قدرت خداوند هستند و نباید سبب امتیاز گروهی بر گروهی دیگر به شمار آید. آنچه در این سفر و مسیر بندگی به کار میآید خویشتن داری در برابر نافرمانی خدا و پیامبر( صل الله علیه و سلم) است. تقوای دینی یعنی همین نگهداری نفس. پرستش این است که چگونه میتوان به معیار تقوا دست یافت. از دیدگاه قرآن کریم انسان باید نخست به کرامت انسانی خویش پی ببرد که خداوند در میان آفریدگان خود این کرامت را و یژه انسان قرار داده است. کسی که از جایگاه انسان نزد پروردگار آگاه باشد قدر قیمت خود میداند و تسلیم تمایلات نفسانی خود نمیشود آنان همواره میکوشند دانش خود را به دیگران بیاموزند و از دیگران بهره ببرند. اگر کسی را پند و اندرز میدهند خود نیز به آسانی پند و اندرز دیگران را میپذیرند اگر از زشتی کار کسی رنج میبرند خویشتن را نیز به خاطر کار زشتشان سرزنش میکنند، اگر از دیگران انتقاد میکنند خود نیز انتقاد پذیر هستند. اکنون این سوال به ذهن میرسد اگر کاروان حج بیت الله کاروان پارسیان باشد آیا حاجیان برای یکدیگر مربیان خیر خواه و معلمان معرفت آموز نخواهند بود؟ در چنین کاروانی میتوان شاهد محبت و احترام متقابل بود و خاطرات بیاد ماندنی در ذهنهای یکدیگر به یادگار گذاشت. یکی از کارهای اهل مراقبت شناخت شرافت و فضل این منزل شریف و شناخت زمانهای مذکور و فواید آن است یکی از توقفگاهها ده روز اول ذی حجه است و منظور از ایام معدودات در آیه" واذکروا الله فی أیام معدودات: خدا را در روزهای معین یادکنند"[ بقره/۲۰۳]؛ نیز همین است و« یاد» و« غفلت» با هم سازگاری ندارد پس بپرهیز از این که در این ماه دل خود را به نجاسات آلوده نمایی بخصوص با نافرمانی و معصیت. این فرصت را غنیمت بشمار که خداوند به تو اجازه ذکر خود را داده است. در عقل خود این را از نعمتهای بزرگی بدان که عمرت برای ادای شکر آن کافی نبوده و روحت را در مقام حضور حاضر کن که گویا حاضر در نشیمنگاه صدق نزد پادشاه مقتدر میباشد. با دل خودبه بندگی او و شکر نعمتهای بیمنتهای او روی آور، و با تمام اعضای بدنت مشغول عبادت و طاعت شو، اگر خدا را اینگونه ذکر کردی علامت این است که خدا تو را در تمام و جودت ذکر نموده و برای بار دوم بخاطر پاداش چنین ذکری، تو را در تمام این موارد ذکر خواهد نمود
پیوند با صراط خدا آنچه را به عنوان یک انقلاب روحی و تحول ایمانی در همین جا پیش میآید نیز، نباید فراموش گردد. آنکه در حجراسماعیل، عاجزانه خود را به دیوار کعبه میآویزد و چهره بر این ســنگهای مقدس و متبرّک میگذارد، بیشک برای روزهای آیندهاش ذخیره سازی میکند. آنکه با اشتیاق و عشق بر حجرالاسود بوسه میزند، پیوند خویش با خدا محکم میکند. آنکه نیمه شبهای حرم که غرق در نور است درک میکند و در فضای سبحان الله و الله اکبر تنفس میکند، بخواهد یا نخواهد فطرت خداجوی خویش از آفات و انحراف بیمه میکند. چه بسیار ارادههای قوی که پاک ماندهاند و زاییده این مناسکاند. آنچه از تاثیر پذیری زائر از مناسک به عنوان نور حج یاد میشود حقیقتی انکار ناپذیر است، حاجی نورانی میشود نه شفافیت پوست و چهره بلکه درخشندگی معنوی که در دل و جان خویش حس میکند چشمهای از صفا و يقین در جانش میجوشد اما نباید زلالی این چشمه بیالاید. نجوای درون پروردگارا این همه صفا و صمیمیت از کجا به این دیار کوچ کرده است؟، اینجا همه یه رنگ و یک صدا هستند، هر چند خیلیها مفهوم صدا و صحبتهای همدیگر نمیدانند و متوجه نمیشوند، زبان جان این افراد یکی است. همه یک صدا، دارند معبودی و احد را ندا میدهند. اینجا همه با یکدیگر مهربان و خوش اخلاق هستند.
*حسن خلق حسن خلق کمندیست که دیگران را در دام محبت اسیر میکند. *عفو و گذشت اینجا همه یک نیروی درونشان شعلهور گشته، کینه توزی و لجاجت ویژه روحهای حقیر و همتهای پایین است. گذشت و بلند نظری انسان، عامل محبت دلهای دیگران است. گفتهاند:« در عفو لذتی است که در انتقام نیست»
*تواضع افتادگی و تواضع صفت دیگر مسافران این دیار است. چنین کسانی میتوانند مردم را دور شمع و جودشان جمع کنند. آنگونه که پیامبر خدا بود و انجام داد
*سعه صدر ویژگی دیگر این بندگان خالص است. در برابر گرفتاری و فشارهای روحی عصبانی نمیشوند. حرف تند نمیزنند.
معبودا..! این همه سیل خروشان جمعیت به کدامین دریا سرازیر میشوند؟ آنجا اقیانوس است، آرام و کبیر. کجا صحرای عرفه است؟ مهبط پدرمان آدم و مادرمان حوا در جستجوی چه هستیم.؟ همه شتابان به کجا میروند؟ گویا گمشدهی واحدی دارند. زمزمه کنان چه چیزی زیر لب میگویند. از عمق وجود چه کسی را ندا میزنند؟ در آن بلندای جبل الرحمه چه از خدا میخواهند؟ خدای من! من از آنها جاماندهام، از راهی بر بلندی جبل الرحمه ندارم. خدایم را از اینحا صدا میزنم. خواستههایم را از او می خواهم، فرصت را غنیمت میشمارم؛ او هر جا باشد پاسخگوی خواستههای من است. از درون چادر، چادرهایی که از روزنههای آن نوری از بالا در آن میتابد و با وزش باد در حرکت هستند بدون شک اون نور، نور معبود یکتاست، گویا این چادرها با زبان خودشان دارند خدا را تسبیح میکنند. تا رمقی در توان دارم امروز خود را به خاک عرفه میزنم میخواهم با آن بالا یکی شوم، میخواهم و جودم در و جودش جذب گردد. خدای من..! من چیز دیگری نمیخواهم، چشمانم را بر تمام دنیا میبندم گوشهایم را میبندم دیگر اشتیاقی برای شنیدن و دیدن و لمس کردن و استفاده از حواس پنجگانهام جهت شناخت محیط اطراف خود ندارم اینقدر تمنا میکنم که مرا قبول کند. روز از نیمه گذشته است از چادر بیرون میروم دور و اطراف گشتی میزنم گم شدهام، نمییابم، با چشمانی گریان بر میگردم دیگر کمکم و قت هجرت فرا میرسد باید و سایلم را جمع کنم، کمکم به غروب نزدیک میشویم. مقصدمان جایی دیگر است چقدر برایم سخت است هنوز نرفتهام دلتنگ شدهام همه دور هم جمع شدهاند، میگویند و میخندند، جهت رسیدن اتوبوس آماده در صف ایستادهاند ولی من در یک دنیای دیگری دارم سیر میکنم جسمم در میان جمع ولی روحم نیست، خدای خوب من! دل کندن از اینجا برایم ناممکن! اصلا میخواهم همین جا گم بشوم مرا جستجو کنند ولی پیدا نشوم اصلا من به اون کاروان تعلق ندارم نیمی از و جودم اینجاست. برخلاف همه، عجلهای برای رسیدن به مقصد بعدی و ایستادن در صف اتوبوس ندارم. هر از گاهی یکی از همرهان من را صدا میزند ولی نمیتوانم گامی بسوی آنان پیش ببرم اشتیاقم به این است واپس گردم، به درون همان چادر دوباره سر بر خاک سجده بگذارم و پروردگارم را به خاطر همه نعمتهایی که به من عطا کرده شکر گذار باشم. اگر بروم، وجودم در اینجا جا میگذارم خدای مهربانم! کمکم کن، تو همه جا هستی، چرا اینطور شدم؟ خاک عرفه من را جادو کرد، خاک عرفه مرا در خود جذب کرده. دلم نمیخواهد از ایجا بروم. اینجا کسی من را درک نمیکند. حتی همسفر زندگیم زبان من را نمیفهمد. باید بروم بغض گلویم گرفته. تشویش و نگرانی و جودم را فراگرفته. باید رفت، آهنگ حرکت کردن با چشمانی گریان توجه همه به خود جلب کردهام. گویی چشمهای از اشک پشت پلکهایم جوشیده، نمیتوانم، کنترل آن ندارم. ولی باید رفت. ای سر زمین مقدس! ای سر زمین پاک و پاک کننده گناهان! ای سر زمین رؤیاهایم! با کدامین زبان و صف تو گویم؟ خدا حافظ ای سرزمین امن خدا! مطمئن باش که تمام تلاشم میکنم که روزی دیگر اجازه حضور در این مکان مقدس پیدا کنم. خدا حافظ خدا حافظ
نظرات
h.Ahmadpour
21 شهریور 1395 - 10:29متن بسیار زیبایی بود. امید است خداوند مهربان، ما را به میهمانی خود دعوت کند.